انگشت کوچیکه پارت۳

از زبان جیمین

سوار آسانسور شدم
رفتم تو پارکینگ قفل ماشینو باز کردم و در عین حال اینترنتم رو روشن کردم که موجی از پیام های گروهی که جونگ کوک منو توش عضو کرده بود آمد .
سوار ماشین شدم و در حین حال به جونگ کوک بدو بیراه میگفتم

ماشینو روشن کردم و به سمت خونه راه افتادم یه آهنگ ملایم هم گذاشتم
من تقریبا از موقعی که اصرار های مامانم برای ازدواج من زیاد شده تصمیم گرفتم خونه مجردی بگیرم رشته ادبیات خوندم و از یکی از دوست هام خواستم برام یه موقعیت شغلی تو یکی از دبیرستان های همین شهر پیدا کنه و امیدوارم پسرونه باشه چون حوصله سو کله زدن با دخترای ناز نازی رو ندارم کلا ازشون بیزارم
به خونه رسیدم یه برج لوکس و مرفه تو گرون ترین جای شهر نگهبان درو باز کرد ماشینو بردم تو از ماشین پیاده شدم و به نگهبان سلام کردم و سویچ رو بهش دادم که ماشین رو ببره تو پارکینگ

سوار آسانسور شد
و با کارت مخصوص پنت هاوس دکمه آسانسور رو زدم
از آسانسور آمدم بیرون و یک راست وارد خونه شدم هه میگی چطور( چون برج طوریکه برای چند طبقه آخر باید کارت مخصوص آسانسور داشته باشی تا بتونی وارد خونت بشی )
( حالا اگه این ریختیش هم وجود نداره شما به بزرگی خودت ببخش من تا حالا وارد برج نشدم بدونم پنت هاوسش چه شکلیه )

با خستگی خودم رو نزدیکترین مبل انداختم و لم دادم

-اخ که عجب آرامشی بعد مامانم میگه زن بگیر زندگیت سرو سامون بگیره آخه مگه مغز خر خوردم زن بگیرم نق نق و تق تقش رو تحمل کنم

بعد یکم استراحت رفتم یه دوش گرفتم و وقتی آمدم بیرون گوشیم رو ویبره بود آخ که حواسم نبود کرده بودمش رو سایلنت تا صدای پیام های گروه گوشمو کر نکنه
جونگ کوک بود جواب دادم وگرنه دست بردار نبود

- الو‌‍‍‍

جونگ کوک : وای جیمین معلوم است تو کجایی ده بار بهت زنگ زدم چرا گوشیت رو بر نمی داری

- سرم شلوغ بود کوک

جونگ کوک: ا سرت به کجا شلوغ بود بگو ببینم هم کسی پیشته

- نه میخواستی کی پیشم باشه چرتو پرت نگو میدونی که اهلش نیستم

جونگ کوک: اره خب می‌دونم ولی گفتم اگه قبلا اهلش نبودی شاید الان دلت بخواد خوب بلاخره آدمیزاده دیگه نظرش عوض میشه

وانگاری که چیزی یادش آمده باشه گفت

جونگ کوک : راستی یه سری به گروهی که تو رو بهش عضو کردم زدی بگو ببینم چطور بود خوشت آمد خوب دافی هایی رو عضو کردم نه

آها حالا می‌تونستم دقو دلی مو سرش خالی کنم

- آها وایستا پدصگ مگه من ازت خواستم منو عضو همچین گروه های چرتی بکنی ها

جونگ کوک : واد فاخ حالا چرا عصبانی میشی بد کردم خواستم یکم از تنهایی درت بیارم منو ببین رفتم بخاطر تو به چندین نفر التماس کردم تا عضو بشن و تو رو با هاشون آشنا بکنم

- من نخام تو منو از تنهایی در بیاری باید کیو ببینم

جونگ کوک : نوه اقدس چپ دست رو 😂😂

و بعدش هر هر خندید منم روش قطع کردم
ضایع شد در حد المپیک دلم خنک شد تا تو باشی دیگه منو دست انندازی می‌تونستم قیافه متعجبش رو پشت گوشی تجسم کنم

گوشیم دوباره زنگ خورد

و جواب دادم

- بعله

جونگ کوک : جیمینه بند انگشتی چطور میتونی گوشی رو رو من قطع کنی

- همین طوری

و میخواستم گوشی رو قطع کنم که از او ور داد زد
جونگ کوک: صبر کن صبر کن باشه باشه معذرت می‌خوام باشه قبوله فقد تو رو خدا یه دقیقه بیا با ببین با هاشون آشنا شو اگه خوشت نیومد هر کاری بگی انجام میدم

با خودم فکر کردم چه کاری میتونم ازش بخوام که فکر شیطانی به سرم زد

-باشه میام ولی باید روی قولت بمونی باشه

جونگ کوک : باشه باشه قبوله زود بیا بحث داغه همه تو گروهن زود باش

و قطع کرد . آخ کوک اگه بدونی چه خوابی که برات ندیدم 😁

فالو کن♥️
دیدگاه ها (۰)

انگشت کوچیکه پارت 2

انگشت کوچیکه

یادتونه جونگ کوک اومد لایو و همه داشتن می گفتن که تو خونه جو...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط